نحن حسینیون ما بقینا
طبق قرار قبل، سحر روز سه شنبه دومین روز پیاده روی را آغاز کردیم. هنوز خیلی نرفته بودیم که اذان صبح شد.نماز را خواندیم. هوای اول صبح سرد بود. جمعیت هم کم کم زیاد می شد.
علی رغم اینکه به ما گفته بودند توی مسیر شاید نکات بهداشتی خیلی رعایت نشود اما شاهد مواردی بودیم که نشان دهنده تطبیق آداب پذیرایی عراقی ها با فرهنگ های مختلف بود. از ظروف و لیوان یکبار مصرف گرفته تا بطری و ظرف های پلاستیکی آب. حتی چای عراقی ها هم در بعضی از موکب ها بر اساس ذائقه زائر داده می شد. چایی قاشق پهلو که به پررنگی و مملو از شکربودن معروف است. انقدر غلظت چای و شکر هر دو بالاست که هیچ کدام بر دیگری غلبه نمی کند و شما هنگام خوردن هم طعم تلخی را حس می کنید و هم شیرینی. ظاهراً ایرانی ها بعد از گرفتن چای تقاضای آب جوش کرده بودند، چرا که بعضی از موکب ها بعد از شنیدن"مای حار" (آبجوش) می پرسیدند: ایرانی؟ و کتری دیگری که حاوی چای رقیق شده و متناسب با ذائقه ایرانی ها بود، می آوردند.
این هم تصویر چای عراقی:
و این هم یک بدون شرح دیگر:
بره کوچکی را هم دیدیم که صاحبش پیاده می برد تا نزدیک کربلا قربانی اش کند.
همه جور امکاناتی را هم در مسیر تدارک دیده بودند؛ از مراکز درمانی و مخابراتی تا تعمیر ویلچر و کالسکه کودکان!
انگار همه برای حسین بودند و حب حسین برای همه.